چه روزهای سختی رو هممون داریم میگذرونیم. بیشتر وبلاگها پر از ناراحتی و غم شده. من که انقدر همیشه مثبت و امیدوار بودم احساس میکنم وسط یه گرداب گیر افتادم....
کار هم اینجوری شده که انگار در حال دویدن یهو پام گیر کرده به یه سنگ و کنترلم از دست رفته حالا نه میتونم وایسم نه درست بدوم!!!!!
اما حتما خدا کنارمونه..... حتما روزهای سخت ما رو میبینه.....حتما عدالت رو اجرا میکنه....
از وقتی کارم رو شروع کردم بارها و بارها زمین خوردم و دوباره از صفر همه چیز رو شروع کردم. خیلی خیلی سخته. خیلی سخت تر از چیزی که فکرش رو میکردم.... ولی مهمترین و بزرگترین سرمایه ای که دارم حمایت خانوادمه .... همسر عزیزم که هر وقت تا حالا زمین خوردم اولین نفر دستم رو میگیره و بهم امید میده. دختر مهربونم که با ایده های خوبش کنارمه و پسرم که بی دریغ بهم محبت میکنه و مادرم که منبع امید و انرژیه برام.
....نبودن بقیه هم اصلا دیده نمیشه....
...کاش همه چیز رو به راه میشد....
....کاش حال همه مردم خوب میشد.....
....کاش شادی تو دل هممون میومد......