دیروز اسباب بازیهای بچه ها رو آوردیم وسط و بیشتر از ده تا کیسه بزرگ اسباب بازی شکسته و خراب و به درد نخور جمع کردیم تا بندازیم دور. نمیدونم اینا کجا جا شده بودن! بماند که پسرم فکر میکنه بردیمشون انباری
من هنوزم فکر میکنم اسباب بازیها و عروسکها روح دارن و انگار نباید دور انداخته بشن البته اون قسمت مامان ذهنم سریع جلوی همه این افکار ایستاد و کلی چیز دور انداختنی جمع کرد.
اینم بگم که من عروسک بچگیهام رو که خیلی خیلی دوستش داشتم هنوز دارمش! البته دیگه تمام ابرهاش از بین رفته و کلی لاغر شده ولی به نظرم صورتش و ترکیبش از خیلی عروسکهای الان قشنگتره. یه صندلی یونولیتی هم داشت که اونم نگه داشتم یعنی من اینجوری از اسباب بازیهام مواظبت میکردم!
اسباب بازی که نه، ولی من هر وقت خونه ام و تعطیلم کلی خرت و پرت دور ریختی یا بخشیدنی پیدا میکنم. نمیدونم واقعا اینهمه نایلون چطور پر میشه. اما کلا احساس خوبیه از شر چیزهای اضافی خلاص شدن.
واقعا این همه آشغال کجا جا شدن؟ ولی بعدش خیلی کیف داره قشنگ جریان انرژی حس میشه
وااااای منم همینطور پدرم دراومد پسرا مرتب داخل کیسه ای که دور ریختنی ها رو می ریختم چک می کردن بعضی موقع دو سه بار یه چیزی رو میانداختم توی کیسه و دوباره میدیدم یه جای دیگه سبز شد
این شامل کیسه های اسباببازیهای بخشیدنی هم میشد
آخ آخ دقیقا همینطوریه تازه یادشون میاد باید با اینا بازی کنن
فکر می کنه بردین انباری
اووو چه خوب که داری عروسکاتو
منم دارم همه رو. ولی خب جدیدا نوه ها دارن خراب می کنن یه سریاشو
این عروسکمو به هیچچچچ کس نمیدم بازی کنه سالم مونده ولی یه چیزاییمو دادم بچه ها از بین بردنشون. کلا ماها خیلی مواظب وسایلمون بودیم