روزهای طلایی زندگی

یک مادر که تصمیم داره روزهای بهتری برای بچه ها بسازه. آدرس اینستاگرام @ghatareelm

روزهای طلایی زندگی

یک مادر که تصمیم داره روزهای بهتری برای بچه ها بسازه. آدرس اینستاگرام @ghatareelm

دوباره سلام

بعد مدتها دوباره اومدم. گوشیمو عوض کردم و رمز وبم تو گوشی قبلی سیو شده بود الانم دوباره با همون قبلیه اومدم. یعنی تنبلی در این حد! نمیدونم کسی اینجا رو میخونه یا نه ولی زندگی در جریانه. بیشتر از دوماهه که ننوشتم. پسرم امسال کلاس اولیه و من بیشتر وقتم مشغول کار کردن باهاش هستم. نمیدونم مدارس دیگه چطور کار میکنن ولی مدرسه اینا با اینکه هیئت امناییه ولی معلمشون فقط یه فیلم یا وویس میفرسته و تمام! و تمام بار یاد دادن به یه بچه کلاس اولی رو دوش منه یکبار از معلمشون خواستم یه فیلم از نحوه نوشتن خودش بذاره ولی گفت سخته و نمیتونه!!! یکی از دوستام که بچه هاش دقیقا همسن بچه های منن فیلم های معلم دخترش رو برام میفرسته و چقدر تاثیر داره توی نوشتن پسرم. حتی دیکته رو هم که صداشو میفرسته کلماتی رو میگه که اصلا قبلش به بچه ها نگفته. نمیدونم. چندبار میخواستم زنگ بزنم مدرسه و بگم ولی بازم گفتم ولش کن. یعنی کل کاری که برای بچه ها میکنه یه فیلم یا وویس نهایت ۷ یا ۸ دقیقه ایه! ولی مدرسه دخترم خیلی مرتبه البته اون هشتمه و کلاسهاشون تو اسکای روم و از ۸ صبح تا ۱ بعد ازظهر برگزار میشه. اونم هیئت امناییه. 

بقیه روز هم به کارهای خودم میگذره. اوضاع کار هم بد نیست مثل یه ماشین هندلیه که بالاخره استارت خورده! 

دیگه اینکه خواهرهمسر هم هنوز مشکیش رو در نیاورده. هرشب بهش زنگ میزنم خیلی براش سخته. جای خالی مادر همسر هنوز خیلی معلومه و هروقت یادش میوفتم اشک تو چشمام جمع میشه. 

ببخشید که این مدت باز هم کامنت نذاشتم ولی میخونمتون.