روزهای طلایی زندگی

یک مادر که تصمیم داره روزهای بهتری برای بچه ها بسازه. آدرس اینستاگرام @ghatareelm

روزهای طلایی زندگی

یک مادر که تصمیم داره روزهای بهتری برای بچه ها بسازه. آدرس اینستاگرام @ghatareelm

امتحان با شادی در شاد!

دیروز پسرم اولین امتحان زندگیش رو داد. امتحان روخوانی فارسی اونم تو شاد بصورت آنلاین. خب کلاساشون آنلاین نبود و معلمشون همیشه فایل صوتی یا تصویری می‌فرستاد من اصلا بلد نبودم لایو بفرستم  دخترم بهمون یاد داد و این شد یه بازی جالب برای پسرم! یعنی کلا یادش رفت که امتحان داره، ذوق داشت که لایو بذاره! از ساعت ۱۰ صبح آنلاین بودیم تا نزدیکای ۱ که نوبت به ما رسید. اعتراف میکنم که به شدت نگران بودم البته چیزی نشون ندادم! متنی که معلمش گفت بخون یه شعر بود که حفظ بود دیگه نگم که با چه ادا و نمایشی خوند هیچی هم نمیتونستم بهش بگم چون لایو بود! خلاصه اینم از اولین امتحان آنلاین زندگی من !!!! البته به پسرم که خیلی خوش گذشت.

این پست رو دیروز بطور کامل نوشتم ولی نمی‌دونم چرا پرید و نصفه اومد حالا امروز با یه مقدار تغییر و خلاصه تر نوشتم!!

امتحانات دخترم هم شروع شده و من بیصبرانه منتظر تابستونم که بتونم بیشتر به کارهام برسم.

روزهای آخر مدرسه

دیگه کلاس اول ماهم داره به سلامتی تموم میشه واقعا حروف و کلمات فارسی رو با گوشت و استخونم درک کردم !!!

امیدوارم زودتر مدارس باز شه و همه چیز عادی بشه البته با این وضعیت واکسیناسیون فکر نکنم امسال هم باز بشه. 

برای یکی از بسته هام باید گل سفالگری بخرم، من چون تعداد بالا میخرم تو این یکسال اصلا احتیاجی نداشتم و تازه تموم شده. مثل اینکه بخاطر تعطیلی مهدکودک‌ها تولید کننده‌های گل بهداشتی هم تعطیل شدن. واقعا خدا به مردم رحم کنه و زودتر این بیماری ریشه کن بشه.



سالگرد ازدواج

دیروز پانزدهمین سالگرد ازدواجمون بود. عموی بزرگم همیشه می‌گفت آدم باید 15 سال با کسی زیر یک سقف زندگی کنه تا بفهمه که می‌تونه کنارش باشه یا نه. به نظرم حرف درستیه. ما هم تو این 15 سال خیلی تغییر کردیم و الان دیگه خیلی شبیه هم هستیم. 

دیروز رفتیم سمت ورسک. چقدر زیبا و باشکوهه. یه مسیر پیاده روی قشنگ هم زیرش داره که هی باید از یه رودخونه باریک اینور و اونور بری. هوا هم که عالی. نهار هم ساندویچ برده بودیم، یه جا نشستیم و خوردیم. 

نمی‌دونم ثبت نام واکسن چطوریه برای مامانم باید ثبت نام کنم. دیروز یکی از دوستای دانشگاهم یه متنی راجع به اینکه چرا باید اول 80سال به بالا واکسن بزنن رو گذاشته بود، نمیتونم بفهمم چطور آدم دلش میاد پدر و مادرش یا پدربزرگ و مادربزرگش دیگه سنشون بالاست و نباید زندگی کنن!!! 

امیدوارم پروسه واکسن زدن زودتر انجام شه و زندگی عادی بشه مخصوصا اینکه مدرسه ها باز شن

بعد از مدتها

واقعا هیچ دلیلی برای این همه ننوشتن ندارم. نمی‌دونم چرا هر دفعه میام بنویسم میگم بذار حالا بعداً!

یادم نیست آخرین بار کی نوشتم. زندگی در جریانه مشغول کار و درس هستیم. کار خودم و درس پسرک. عید هم تهران بودیم و البته هیچ کس رو هم ندیدیم. مامانم قبل از عید درگیر زونا شد و چقدر این بیماری سخت و طولانیه. هنوز هم کامل خوب نشده. دیگه اینکه یکی از همکارهای قدیمم بخاطر استرس تو محل کار و البته بیماری زمینه ای که داشته تو کما رفته و هیچ علامت حیاتی هم نداره. خیلی خیلی براش ناراحتم. همش حرفها و کارهاش میاد جلوی چشمم. امیدوارم به زودی خوب بشه. واقعا چقدر دنیا بی ارزشه فقط باید از هر لحظه اش لذت برد همین. 

من هم خیلی ذهنم رو آروم کردم و سعی میکنم چیزی رو سخت نگیرم و اول از همه خودم رو ببخشم تا بیخودی به خودم گیر ندم! 

همسر هم واکسن زد و یه ذره خیالمون راحت شد. امیدوارم به زودی دنیا مثل قبل بشه و بتونیم بریم مسافرت. یادش بخیر ما حتما اردیبهشت مسافرت می‌رفتیم ولی الان دوساله که از استان تهران اونورتر نرفتیم! 

تو این مدت مطالب زیادی درباره آموزش ریاضی به بچه ها درآوردم و استانداردهایی که تو دنیا اجرا میشه. عاشق ریاضیم من! و این خوندنها منو یاد قدیما انداخت که چقدر از ریاضی لذت می‌بردم. فکر کردم برم کتاب های ریاضی بگیرم و حل کنم و لذت ببرم. تو فکر طراحی دوتا محصول جدید هم هستم. وقتی محصولاتم رو برای فروش تو مغازه ها میفرستم کلی انرژی مثبت هم باهاشون میفرستم امیدوارم هرکس که میخره لذت ببره و راضی باشه. 

قول میدم زود به زود بیام بنویسم. اصلا نمی‌دونم کسی اینجا رو میخونه یا نه. 

راستی دنیا اومدن نینی خانوم لاندا هم مبارک امیدوارم خوشبخت و شاد و پرانرژی باشه.