روزهای طلایی زندگی

یک مادر که تصمیم داره روزهای بهتری برای بچه ها بسازه. آدرس اینستاگرام @ghatareelm

روزهای طلایی زندگی

یک مادر که تصمیم داره روزهای بهتری برای بچه ها بسازه. آدرس اینستاگرام @ghatareelm

اصفهان عزیزمن

این چند روز رفتیم سمت اصفهان. اصفهان عزیز و دوست داشتنی من ... اصفهان برای من یه شهر جادوییه پر از هنر و استعداد..‌‌. 

هیچ وقت از دیدن میدون نقش جهان سیر نمیشم. و اون لهجه شیرین مثل عسل اصفهانی ها   گاهی فکر میکنم چرا من یه دوست اصفهانی ندارم که هی بهش زنگ بزنم و به آهنگ حرف زدنش گوش کنم؟ 

خلاصه که همه جاهای دیدنی رو برای بار چندم دیدیم و کیف کردیم و بریونی خوردیم و بازم کیف کردیم ....و از همه قشنگتر هم کافی شاپ های محله جلفا بود. آخه انقدر یه خیابون دلبر میشه؟ 

بازی با بیسکویت و شکلات

خب سفره مهرگان رو چیدیم. خیلی حس خوبی بود. توی سفره هفت جور غله به همراه میوه های پاییزی بود. البته سفره ارغوانی میخواست که من نداشتم. بعد هم با گل خشک و کاج تزیینش کردیم. درست انگار یک بار دیگه وسط سال عید نوروز اومده. به نظرم خودمون باید این جشنها رو دوباره زنده کنیم. 

دیروز هم یه بازی جدید با بچه ها انجام دادم. ساختمون سازی به کمک شکلات آب شده و بیسکویت و چوب شور. بیشتر از یک ساعت بازی کردن و غش غش خندیدن. بعد هم ساختمونشون رو خوردن. فیلمش رو تو اینستا گذاشتم. @ghatareelm

پارسال یه بازی با پسرم انجام دادم اونم باز کردن یخ به کمک نمک بود. دیروز یه ظرفی گذاشته بود تو فریزر که یخ بزنه بعد آورد بیرون یه ذره باهاش ور رفت بعد یادش افتاد که با نمک باز میشه خلاصه روش نمک ریخت که یخش رو باز کنه. خیلی حس خوبی بهم دست داد. اینکه این چیزا تو ذهنش بشینه و بدونه کی ازشون استفاده بکنه خیلی خوبه. 

جشن مهرگان

 تصمیم دارم فردا برای بچه ها سفره مهرگان بچینم و براشون شاهنامه بخونم. چقدر خوبه بچه ها رو با جشنهای ایرانی آشنا کنیم. 

آشنای قدیمی

یه آشنایی داشتیم سالها پیش، دخترش بعد از ده سال بچه دار شد و وقتی بچه هنوز یکساله نشده بود از همسرش جدا شد. از نظر مالی خیلی زندگیش سخت شده بود و مجبور بود با یه بچه کوچیک کار کنه و خیلی تخصصی هم نداشت. خلاصه هفت هشت سالی به سختی زندگی کرد و پولاشو جمع و جور کرد و در سن چهل و دو سه سالگی رفت کانادا. دیروز کاملا اتفاقی اسمش رو دیدم و تو اینترنت سرچ کردم دیدم همون رشته ای که دوست داشت درس خونده و یه برندی هم به اسم خودش ثبت کرده و کلی کارش گرفته. واقعا آدم اگر بخواد همه موانع رو از جلوی راهش برمیداره و خدا هم اگر بخواد همه آرزوهای آدم رو برآورده میکنه حتی اگه شرایط پیچیده و غیر قابل حل به نظر بیاد.

ناامیدی و امید

تا روز جمعه کلی ناامید بودم و به نظرم همه درها بسته بودن اما دیروز تمام نعمت هایی رو که دارم و یادم رفته بود دوباره به خودم یادآوری کردم. نمیدونم چرا فکر میکنیم همه چیز باید به سرعت حل بشه. همین که خدا کنارمونه کافیه

اصلا نمیتونم برای بلاگفا کامنت بذارم چیکار کنم ؟