روزهای طلایی زندگی

یک مادر که تصمیم داره روزهای بهتری برای بچه ها بسازه. آدرس اینستاگرام @ghatareelm

روزهای طلایی زندگی

یک مادر که تصمیم داره روزهای بهتری برای بچه ها بسازه. آدرس اینستاگرام @ghatareelm

باز هم امید

من کدو حلوایی خیلی دوست دارم ولی تنبلی اجازه نمیده بخرم. دیروز خواهر همسر یه کدوی کوچولو خریده بود که دادش به ما. خلاصه که الان نشستم و دارم کدو حلوایی پخته با دارچین میخورم. طبق معمول یه لامپ مهتابی تو دلم روشنه. فکر میکنم اتفاقات هیجان انگیزی توراهه. البته که اینجا نمیتونم باز کنم. ولی شبا بهش فکر میکنم و قند تو دلم آب میشه از شادی و خوشحالی دسته جمعی! امیدوارم که واقعیت پیدا کنه.

چه خوبه همه باهم امیدوار باشیم.

نظرات 6 + ارسال نظر
شادی دوشنبه 11 آذر 1398 ساعت 17:05 http://setarehshadi.blogsky.com/

برعکس من خیلی خیلی نا امیدم از شادی دسته جمعی ملت

من تازه امیدوار شدم. میدونی انقدر که ما هیچ امیدی نداشتیم هیچ تصوری هم ازش نداریم ولی من سعی میکنم تو ذهنم تصورش کنم. مطمئنم پیش میاد.

Zari چهارشنبه 6 آذر 1398 ساعت 13:18

تاریخ پست را دیدم دوم آذر :(

امید درست وسط ناامیدی های ظاهری باید باشه اتفاقا

مرضیه چهارشنبه 6 آذر 1398 ساعت 10:24 http://fear-hope.blogsky.com

مشابه این احساس تو رو منم در برهه هایی از زندگی تجربه کردم که با هیچ چیز عوضش نمیکنم...این روزها دقیقا دنبال چنین حس و حالیم...
امیدوارم وقتی همه چیز روبراه شد بیای و برای ما هم توضیح بدی

امیدوارم تو هم بارها و بارها تجربه کنی

لاندا یکشنبه 3 آذر 1398 ساعت 08:45

واو چه هیجان انگیز. هم کدو حلوایی، هم امیدواری. خوشحالی دسته جمعی

وای لاندا همش فکر میکنم مثلا یه اتفاقی بیوفته که همه مردم با هم شادی کنن

بهتر توضیح بدید و این شادی تون رو با ما هم تقسیم کنید

متاسفانه نمیتونم توضیح بدم یه حس درونیه یه جور الهام درونی مثلا. یه حسی که قراره اتفاقات خوب کلی بیوفته

سارا شنبه 2 آذر 1398 ساعت 19:18 http://naghashihayesara.blogsky.com

چه حس خوبی

امید خیلی خوبه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد