روزهای طلایی زندگی

یک مادر که تصمیم داره روزهای بهتری برای بچه ها بسازه. آدرس اینستاگرام @ghatareelm

روزهای طلایی زندگی

یک مادر که تصمیم داره روزهای بهتری برای بچه ها بسازه. آدرس اینستاگرام @ghatareelm

درهم

دست و دلم به پست گذاشتن تو اینستاگرام نمیره. ولی هنوز امیدوارم به آینده. 

این کسایی رو که میگن نگران آینده بچه ها اینجا هستیم رو درک نمیکنم. به نظرم بچه ها رو باید طوری تربیت کرد که آینده شون رو خودشون بسازن و تو بدترین شرایط هم تلاش کنن و امیدوار باشن. ضمن اینکه خیلی هم به آینده  اینجا امیدوارم. یکی از آشناهای دورمون چند سال پیش بخاطر آینده پسرشون رفتن کانادا درحالی که پسره دوست نداشت حالا پدر و مادره موندن و پسره شدیدا مذهبی شده و برگشته. 

به نظرم داشتن هویت و اعتماد به نفس برای بچه ها خیلی مهمتره.



یه وبلاگی رو میخونم، البته خاموش، تو اون شلوغیا حس کردم همسرش باید عضو این نیروهای ضد*ش*ورش باشه. خودش  هم چند روز پیش یه اشاره به این موضوع کرده بود. اتفاقا یه پسر کوچیک هم داره. داشتم فکر میکردم این آقا چطور میتونه بره بیرون راحت آدم بکشه(البته اگه لازم بشه!) بعد بیاد خونه بچش رو بغل کنه!

نظرات 6 + ارسال نظر
لاندا دوشنبه 18 آذر 1398 ساعت 11:46

در مورد پاراگراف دوم هم البته موافقم. ولی ندیدم این وبلاگه رو.
حالا مهم نیست. همه اینایی که تو اون گاردن، بالاخره زن و بچه دارن و آدمن. ولی خیلی سخته درک کردنشون...

آره واقعا کاش یه ذره رحم هم داشتن

لاندا دوشنبه 18 آذر 1398 ساعت 11:45

وای وای چقدر با پاراگراف اولت موافقم. کلا من اصلا با نگرانی های بی مورد مشکل دارم. نگرانی از آینده هم یکی از هموناس. واسه اتفاقی که از الان نیفتاده آخه میشینن عزاداری می کنن. از کجا معلوم بهتر نشه؟
(البته خدایی این چند روز اخیر منم خیلی ناامید شدم از وضع مملکت و یه کم درکشون می کنم، ولی غصه خوردن بدتر میکنه اوضاع رو)

من که فکر میکنم خیلی خیلی بهتر میشه همه چیز. امیدوار بودن حس خیلی خوبیه

شیلا شنبه 16 آذر 1398 ساعت 11:07

عزیزم منم اون وبلگ رو میخونم
شوهرش نیروی انتظامیه نه پلیس ضد شورش

شما از کجا میدونین من کدوم وبلاگ رو میگم؟

شکوه پنج‌شنبه 14 آذر 1398 ساعت 14:49

سلام اتفاقا منم به یه همچین وبلاگی برخورد کردم میخواستم براش یه چیزی بنویسم ولی بازم فکر کردم شاید یه درصد دارم اشتباه میکنم

نمیدونم اصلا چیزی نوشتن براشون فایده ای هم داره یا نه

Sara پنج‌شنبه 14 آذر 1398 ساعت 11:30 http://naghashihayesara.blogsky.com

نبودی چند روز
منم تقریبا اینیستا رو گذاشتم کنار. انگار دلسرد شدیم

کلی پست تو ذهنم مینویسم ولی تا اینجا رو باز میکنم همش میپره

حمیدرضا چهارشنبه 13 آذر 1398 ساعت 15:54 https://havaeji.blogspot.com/2019/12/blog-post_4.html

سلام فرناز - وقتت بخیر.

به نظرم ما ایرانی ها توی دوره ی عجیبی از تاریخ هستیم. بهتر است بگویم دوره ای که هیچ وقت شاید مثل آن نبوده.

من فکر می کنم تاریخ مثل چرخه ی طبیعت است. فرناز جان من فکر می کنم ما مردم ایران هم در مشکلاتی که برایمان ایجاد شده دخیل هستیم.

نمی خواهم خاطر شما و مخاطبین وبلاگتون رو رنجور کنم، اما چه کنم که باید حرف دلم را بگویم!

نباید زیاد به سیاستمداران گله مند بود. چرایش را شاید بعدا در پست های وبلاگم توضیح دهم، یا شاید خودتان مفهوم کلامم را گرفته باشید.

موید باشید - راستی فیلترشکن رو روشن کنید و مطلب من رو هم بخونید. خوشحال میشم

ممنون. خودمون هم حتما دخیل هستیم ولی تاریخ همیشه تکرار میشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد