روزها دارن سخت تر و سخت تر میشن و من هنوز ناامیدم. هیچ وقت ناامیدی تو ذهن من انقدر طولانی نشده بود. شاید دلیلش اینه که نمیتونم بیرون برم. برای بچه ها تو ایوان خونه زیرانداز انداختم تا روزها اونجا بشینن و بازی کنن و درس بخونن و از همه مهمتر آفتاب بگیرن. خودم هم دیروز رفتم زیر آفتاب عزیزم نشستم و لاک قرمز زدم. برق لاک قرمز زیر نور آفتاب کنار گوش دادن به صدای بهشتی هایده یه رگه هایی از امید تو دلم آورد ولی خب چطورمیشه خوشحال بود وقتی اینهمه اتفاق پشت هم میوفته
سال بعد، چه سالی باشه.. حقیقتش با بی درایتی مسولان قضیه کشدار میشه، فقط ازین میترسم.
خدا به هممون رحم کنه
بهت حق میدم اما طفل معصومات گناهی ندارن
به خودت مسلط باش و مراقب باشید ایشالا که بعد شروع سال جدید مردم قرنطینه رو کمی جدی تر بگیرند تا ارامش بهمون برگرده
جلوی اونا سعی میکنم معمولی باشم. امیدوارم زودتر همه چیز به حالت عادی برگرده
باغمهات نجنگ گاهی شاد بودن اینطوری سخت میشه. غمها تو قبول کن و حسشون کن تا قطره قطره آب بشن.
ممنونم ترانه تا حالا اینجوری بهش نگاه نکرده بودم همیشه سعی میکنم نادیده بگیرمشون
سخت .. خیلی سخت ... ولی باید امید داشته باشیم.
امید به روزهای بهتر ...
امید تنها چیزیه که داریم امیدوارم روزای خوب زودتر بیان