دیروز ساعت ۲ نهار تموم شد و من تصمیم گرفتم تا سه کتاب بخونم و بعد برم سراغ تمیز کردن یخچال. درست راس ساعت ۳ کتاب رو بستم و رفتم سراغ کارم. غافل از اینکه مرگ درست چند متر اونورتر از ما بوده. پیرمرد مهربون همسایه ساعت ۳ بدون هیچ عارضه ای سکته میکنه و تمام.
همه چیز انقدر آروم و بی سروصدا اتفاق افتاد که ما ساعت ۶ تازه فهمیدیم چی شده. با رعایت نکات بهداشتی رفتیم پیششون. البته فقط ۵ نفر بودن و هیچ کدوم از فامیلهاشون بخاطر مریضی نیومده بودن. دعاهای خیلی قشنگ و آرامش بخشی به فارسی خوندن. همه چیز آروم آروم بود. یه پیرمرد مهربون که درست مانند یک پدر بود. همیشه ظهرها که میرفتم دنبال بچه ها می دیدمش. مطمئنم روحش هم در آرامشه ... انقدر که دوست داشتنی و بی آزار بود....
اخخی خدا بیامرزتش چه کار خوبی کردی سر زدی بهشون واقعا این روزا خونواده هایی که عزادار میشن خیلیییی گناه دارن خیلی
ممنونم آره خیلی تنها بودن هیچ کس نیومده بود بخاطر کرونا
روحشون شاد
آخی.... روحشون شاد...
خدا رحمتش کنه
ممنونم