روزهای طلایی زندگی

یک مادر که تصمیم داره روزهای بهتری برای بچه ها بسازه. آدرس اینستاگرام @ghatareelm

روزهای طلایی زندگی

یک مادر که تصمیم داره روزهای بهتری برای بچه ها بسازه. آدرس اینستاگرام @ghatareelm

بعد از مدتها پر از حرف

واقعا نمیدونم چرا انقدر دیر اومدم! این روزها ریتم زندگی ما هنوز کنده. البته این کندی باعث شده که من روی بوجود اومدن استرس تو ذهنم تسلط بیشتری داشته باشم. چرا باید نگران اتفاقاتی باشم که نیوفتادن و شاید هیچ وقت هم نیوفتن. همیشه به همسرم می گفتم هر اتفاقی که بیوفته تو هیچ وقت بیکار نمیمونی و زندگی بهمون نشون داد که چرا اتفاقا میمونه!!!! الان حدود ۴ ماهه که تقریبا بیکاره. البته کارش از شنبه شروع شده ولی حالا تا راه بیوفته کلی مونده. 

من هم سعی میکنم مثبت فکر کنم و افکار بد رو از ذهنم دور کنم. سعی کردم هر ناراحتی از کسی داشتم ببخشم. البته تو یکی دو مورد خیلی موفق نبودم! نون میپزم، فکرای جدید میکنم، بازم نون میپزم و سعی میکنم فکرامو اجرایی کنم!! و کتاب میخونم. کلی کتاب تاریخی خوندم و چقدر چقدر ذهنم روشن تر شده و امیدم به آینده بیشتر. 

سعدی میخونم و سعی میکنم ذهنم رو پرواز بدم و چقدر این آزادی ذهن برای هممون لازمه. گاهی فکر میکنم چرا تازه یاد گرفتم فکرم رو رها کنم....

-------

ده سال پیش یه همچین روز مزخرفی پدر عزیزم سکته کرد و ده روز بیمارستان بود و بعد هم پر کشید. بدترین روزهای زندگیم بودن. با هر روشی که بلد بودم از خدا خواستم حالش رو خوب کنه ولی انگار خدا چیز دیگه ای خواسته بود. منم مثل بقیه همش فکر میکردم چرا خدا صدامو نشنید. ولی بعدها فکر کردم که اتفاقا نزدیکتر از همیشه کنارم بود فقط موقع رفتن پدرم رسیده بود و منم باید قبول میکردم. تمام این سالها سعی کردم خاطرات اون ده روز رو فراموش کنم ولی نمیدونم چه حکمتیه که دقیقا ۱۸ خرداد حس خفگی من شروع میشه تا ۲۸ و بعد دوباره زندگی به حالت اولش برمیگرده.

البته که پدرم انقدر حضور پررنگی تو زندگی ما داشت که رنگ و بوش هنوز هم هست و من همیشه کنارم حسش میکنم.


نظرات 3 + ارسال نظر
ترانه جمعه 23 خرداد 1399 ساعت 04:32 http://taraaaneh.blogsky.com

روح پدرت شاد. منهم این روزها زیاد به پدرم فکر میکنم و اینکه اگر بود حتی از این راه دور چه تکیه گاه محکمی بود برام. این روزها هم میگذرن بالاخره. مواظب خودت باش.

خدا رحمت کنه پدرت رو کاشکی پدر و مادرها تا ابد کنارمون بودن. ترانه جون نمیدونم چرا نمیتونم برات کامنت بذارم کد امنیتی رو میگه اشتباهه

لاندا سه‌شنبه 20 خرداد 1399 ساعت 11:03

عزیزم... روحشون شاد باشه. خیلی روزای سختی بوده حتما... چه خوب که تونستی با حکمتش کنار بیای.
در مورد کار هم، این کرونا خیلیا رو اذیت کرد. ایشالا روزای خوب مالی زودتر از راه برسن

ممنونم لاندا جون. امیدوارم

پیشاگ دوشنبه 19 خرداد 1399 ساعت 10:39 http://bojboji.blogfa.com

سلام فرناز عزیز
امیدوارم کسب و کار همسرت زود زود هر چی که هست را بیفته و زندگیتون رو روال بیفته
خدا پدر نازنینت رو رحمت کنه و روحش در ارامش باشه

ممنونم عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد